جدول جو
جدول جو

معنی باغ کمال - جستجوی لغت در جدول جو

باغ کمال
(کَ)
دهی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 65 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 3 هزارگزی راه مالرو کور به ساردوئیه واقع است و 22 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
باغ کمال
(غِ کَ)
باغی بوده است به یزد منسوب به کمال کاشی: مزار سادات عریضی مشهور به قل هوالله احد به خارج یزد متقارب باغ کمال کاشی است. (از تاریخ جعفری یزد ص 127). آن باغ را محمد بن مظفر بخرید و وقف مقابر مسلمانان کرد و آن باغی مشجر و مکروم بود، در سال ستین و سبعمایه (760 هجری قمری) از مالکان بخرید و وقف کرد بر مؤمنین و مؤمنات... و در باغ کمال مدفن ابدالان و خاک خفتگان بسیار است مثل باباناصر و کاکامحمد و دولت مجنونه. (همان کتاب ص 132)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باکمال
تصویر باکمال
دارای فضل و کمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد شمال
تصویر باد شمال
باد یا نسیمی که از سمت شمال می ورزد
فرهنگ فارسی عمید
(غِ)
از باغهای عصر صفوی متصل به ضلع شرقی باغ چهلستون اصفهان که فعلا محل ادارۀ ژاندارمری اصفهان است. (از ج 3 گزارشهای باستانشناسی ص 375). این باغ درقدیم سی هزارگز وسعت داشته است. (همان کتاب ص 205)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان سیاه رود بخش افجه شهرستان تهران که در 28 هزارگزی جنوب خاور مرکزبخش و 7 هزارگزی راه شوسۀ دماوند واقع است. ناحیه ای است سردسیر و دارای 277 تن سکنه. آب آنجا از قنات تأمین میشود. و محصول عمده آن غلات و بنشن و انگور و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ سدری هداوند بود و تابستان به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ / مِ)
دهی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 5 هزارگزی جنوب فلاورجان و 4 هزارگزی راه عمومی شهرکرد به اصفهان در جلگه واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 808 تن سکنه و آب آن از زاینده رود تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و برنج و صیفی و پنبه و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی وراهش فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(مُل لا)
دهی است از دهستان قلعه تل بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 18 هزارگزی شمال باختری باغ ملک و 7 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو هفتگل به ایذه واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب وهوای معتدل و 160 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و انار و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(غِ کَ)
سه گوشۀ کمان، لیکن تنها لفظ زاغ بدین معنی مستعمل نیست چنانچه بعضی گمان برده اند. (آنندراج). سه گوشۀ کمان، چه گاهی گوشۀ کمان را بشکل زاغ میساخته اند. (فرهنگ نظام) :
چو خسرو چنان دید برگشت شاد
دو زاغ کمان را بزه برنهاد.
فردوسی.
برآورد زاغ کمان را بزه
کمندی چهل خم بزین در گره.
اسدی (گرشاسب نامه).
پیغام او بجان بداندیش مرغ دل
تیر اجل به بازوی زاغ کمان دهد.
سیف اسفرنگ.
ز بهر آنکه پر تیر او سازند ترکانش
ز گردون بر، دو کرکس را به یک زاغ کمان گیرد.
امیرخسرو (از آنندراج).
دو زاغ کمان را عقاب سه پر
بدیدم به یک جای آورده سر.
سلمان ساوجی.
کرکس تیرت چو از زاغ کمان گیرد هوا
بوم شوم جان بدخواهان شود جفت هما.
خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج).
و رجوع به برهان قاطعو شرفنامۀ منیری و غیاث اللغات و نیز رجوع به زاغ در همین لغت نامه شود، زاغ مصور بر کمان و سیسر را نیز گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 114 هزارگزی جنوب خاور کنگان و یک هزارگزی باختر راه فرعی لار بگله دار واقع شده. جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 399 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و انار، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِ شِ)
بادی که از شمال وزد. محوه. شمل. مسع. (منتهی الارب). اور. (منتهی الارب). جربیا. ام ّمرزم. (منتهی الارب) (دهار) :
بر طریق راست رو چون باد گردنده مباش
گاه با باد شمال و گاه با باد صبا.
ناصرخسرو.
فخر ببسیاری ای عدو ز چه دارید
برگ درختید و ما چو باد شمالیم.
ناصرخسرو.
باد شمال عنان برگشاده... درآمد. (کلیله و دمنه).
خجسته نائب صدرالخلافه عون الدین
که از شمایلش آبستن است باد شمال.
خاقانی.
سرخ گلی غنچه مثالم هنوز
منتظر باد شمالم هنوز.
نظامی.
از خدمت امیرشهاب الدین حکیم محقق است که در هریو موازنه هفت هشت ماه بتواتر باد شمال میوزد بغایت لطیف و موافق مزاج خلایق است. (ازشرفنامۀ منیری). رجوع به باد و بادفراه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
قریه ای در میان خرم آباد و نهاوند
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین که در 6 هزارگزی جنوب خاوری مرکز بخش و 48 هزارگزی راه عمومی در کوهستان واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 114 تن سکنه، آب آنجا ازرود خانه شاهرود تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و کرچک و برنج و گردو و سردرختی و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(غِ جَ)
دهی است جزء دهستان سربند سفلی بخش سربند شهرستان اراک که در 42 هزارگزی جنوب باختر آستانه و 27 هزارگزی ایستگاه دو رود واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 194 تن سکنه و آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و بنشن و پنبه و انگور و شغل مردمش زراعت و گله داری و قالیچه بافی و راهش مالرو است. در کوههای این ده بادام کوهی، گل بنفشه و شکار بسیار وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(غِ شِ)
یکی از باغهایی که امیرتیمور در سمرقند ساخته است و شرف الدین یزدی در ظفرنامه ج 1 ص 801، از آن نام میبرد و ممکن است که باغ شمال تبریز نیز در ساختن این باغ مورد نظر امیر بوده است. علی اصغر حکمت گوید: در اردیبهشت 1327 که بندۀ مترجم در سمرقند بودم در این باب تحقیقی نمودم معلوم شد که هنوز نام باغ شمال نزد عام و خاص معروف و مشهور است. (از سعدی تا جامی ص 220)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مرکّب از: با + کمال، کامل. دارای کمال. فاضل. (ناظم الاطباء) :
قدر فلک را کمال و معرفتی نیست
در نظر قدر باکمال محمد.
سعدی (طیبات)،
- باکمال میل، (در محاوره) بطیب خاطر. از روی میل. مرادف اطاعت می شود. بچشم. از صمیم قلب
لغت نامه دهخدا
تصویری از با جمال
تصویر با جمال
خوشگل زیبا زیبا خوبروی جمیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با کمال
تصویر با کمال
دارای کمال، فاضل، کامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد شمال
تصویر باد شمال
((دِ شُ))
باد صبا، صبا
فرهنگ فارسی معین
اثر سوختگی
فرهنگ گویش مازندرانی